اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی


 

نویسنده : حسن حسين‏زاده شانه‏چى





 
در بررسى تاريخ علوم بشرى با نگاهى گذرا مى‏توان دريافت كه اين علوم مجموعه‏اى به هم پيوسته است كه در طى قرنها زندگى و تجربه بشرى پديد آمده است. اين دستاورد ارزشمند مختص يك ملت، قوم يا تمدن خاص نبوده و برآمده از يك جامعه يا تمدن نيست ‏بلكه نتيجه تلاش و تجربيات انسانها و تمدنهاى گوناگون در طى قرون و اعصار و در سراسر جهان متمدن قديم و جديد در شرق و غرب بوده است كه هر يك در دوره‏اى، نقشى در پيشبرد و توسعه اين علوم داشته‏اند و نتيجه كار و تجربيات هر كدام مورد استفاده جوامع بعدى قرار گرفته است. اگر چه برخى مورخان اروپايى سعى كرده‏اند تاريخ علوم بشرى را به دو دوره عصر يونانى و عصر نهضت اروپايى (رنسانس) محدود سازند ليكن واضح است كه هر يك از اين دوره‏ها در برگيرنده بخشى از تحولات تاريخ علوم اروپا بوده است در حالى كه در بسيارى ادوار ديگر، جوامع شرقى مراكز اصلى تمدن و توسعه علوم بوده‏اند. اظهار اين مطلب نامعقول مى‏نمايد كه يونانيان پايه‏گذار علوم بودند و دستاوردهاى علمى آنان برخاسته از متون يونانى است; بلكه بايد نقش تمدنهاى كهن را در شكل‏گيرى و پيدايش تمدن يونان لحاظ كرد. يونانيان مبانى علوم را از جوامع متمدن پيش از خود وام گرفته بودند يعنى تمدنهاى كهن بين‏النهرين و سواحل شرقى مديترانه; كه شايد بتوان گفت اولين بارقه‏هاى علم و دانش از اين نواحى برآمد.
در هر حال در بررسى تاريخ علوم، معرفى يك تمدن به عنوان پايه‏گذار علم و دانش كارى است نادرست; آنچه مى‏توان در اين زمينه به كار بست تنها شناسايى و تبيين نقش و سهم هر يك از جوامع بشرى در توسعه علم و دانش است. بالطبع تمدنهاى مختلف در اين زمينه سهم يكسان ندارند و به مقتضاى زمان و مكان و عوامل گوناگون هر يك سهمى در اين امر داشته‏اند.
آنچه در اين بحث موردنظر است نگاهى است‏به نقش تمدن اسلامى و تاثير آن در تمدن جهانى و سهم علوم اسلامى در تحولات آن; مساله‏اى كه قرنها با بى‏اعتنايى روبه‏رو بوده است. در اين‏جا درصدد بررسى عظمت علمى و فرهنگى تمدن اسلامى نيستيم بلكه با نگاهى تازه به موضوع تاريخ علوم، مساله وام‏گيرى و بهره‏مندى جامعه جديد غربى را از علوم اسلامى و رويكرد آنان به دانش مسلمانان در اواخر قرون وسطى را كه به رنسانس علمى و فرهنگى اروپا منجر شد بررسى مى‏كنيم.
رنسانس علمى اروپا كه سالهاست غرب و شرق را متوجه خود ساخته و هنوز از آن به عظمت‏ياد مى‏شود از بزرگترين تحولات تاريخ علوم است كه هم اكنون نيز شاهد دستاوردهاى علمى و صنعتى و.... آن هستيم اما آنچه داراى اهميت است عوامل و اسبابى است كه اين نهضت را زمينه‏سازى كرد و موجب پيدايش آن شد. بى‏شك توجه بيش از پيش به علوم و خردورزى و عقل‏گرايى رمز موفقيت غرب در خروج از دوران قرون وسطى بود.
بر همين اساس اروپا خود را وارث دانش يونان مى‏داند و عامل اساسى در پيدايش اين حركت علمى را بازگشت‏به اين علوم دانسته‏اند و اين نكته‏اى است كه غربيان بويژه بر آن تاكيد دارند. اما مطلب حايز اهميت كه غربيان معمولا آن را مسكوت گذاشته‏اند مساله چگونگى دستيابى به علوم و دانش يونانى است‏با در نظر گرفتن اين كه اين دو تمدن اروپايى قريب ده قرن فاصله زمانى دارند و دوره طولانى خلا علمى و فرهنگى در اروپا آنان را از يكديگر جدا كرده است. گويا اومانيسم (انسان‏گرايى) اروپايى و در پى آن رنسانس علمى، يكباره از ميان تمدن كهن يونانى شكوفا گشته است. علت‏سكوت مورخان و نويسندگان غربى درباره اين خلا علمى در قرون وسطى و چگونگى ارتباط تمدن اروپايى و يونانى را به راحتى مى‏توان دريافت زيرا واسطه و عامل رابط ميان اين دو و آنچه باعث آشنايى و ارتباط اروپا با تمدن يونان شد، يكى از تمدنهاى شرقى، يعنى جامعه بزرگ اسلامى بود. اين واكنش خود از تقابل سياسى و فرهنگى تمدن شرق و غرب ناشى مى‏شد.
گناه اين سكوت به گردن آن دسته از تاريخ نويسان غربى است كه صدها سال با نگرشهاى غلط كه در بين مسيحيان ايج‏بود دستامدهاى عظيم مسلمانان را كم‏ارزش مى‏نماياندند و جعل و تحريف بسيارى در آن وارد مى‏كردند و در بسيارى موارد با توطئه سكوت اين رويه را ادامه مى‏دادند.
دكتر زايگرد هونكه نويسنده كتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» اظهار مى‏دارد كه چندى پيش كتابى در موضوع تاريخ علوم در اروپا منتشر شد كه از ابتداى تاريخ تا سال 1642 ميلادى را مورد بحث قرار داده است. در اين كتاب ششصد صفحه‏اى همه آنچه مربوط به تمدن اسلامى است فقط در دو صفحه خلاصه شده است. نويسنده كتاب علاوه بر اين قاطعانه و تحقيرآميز، فعاليتهاى چندجانبه تمدن و فعاليتهاى علمى مسلمانان را مردود دانسته و گفته است: با وجود اين مسلمانان تنها وسيله حفاظت و دست‏به دست دادن تمدن بودند. روش علمى آنها محقرانه و خودجوشى آنها اندك بود و روى گنجينه دانش يونانى كار چندانى انجام ندادند تا اين علوم برايشان مثمرثمر باشد بدين‏ترتيب ارثيه يونانى بارور نشده ماند. (1)
انتشار كتابهايى از اين قبيل كه عمدتا با همان شيوه اساسى برتربينى غرب صورت مى‏گيرد موجب شده است تا نسلهاى جديد ملل اسلامى از گذشته ارزشمند و گرانقدر خود بى‏اطلاع بمانند و عظمت فعلى غرب و گذشته مبهم جامعه خودى، آنان را دچار نوعى خودباختگى و احساس كهترى نمايد. البته در چند دهه اخير در ميان دانشمندان و نويسندگان منصف اروپايى آثارى نوشته شده است كه در آن به نقش اساسى علوم اسلامى در پيدايش اومانيسم و رنسانس علمى - فرهنگى اروپا اعتراف شده است.
در هر حال نقش اساسى علوم و تمدن اسلامى در رنسانس و تحول علمى اروپا انكارناپذير است اين امر را آشكارا از نهضت ترجمه علوم اسلامى مى‏توان دريافت كه به طور گسترده‏اى در قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادى در اروپا پديد آمد. اين نهضت پايه اصلى رنسانس علمى و فكرى و عامل اساسى رويكرد اروپاييان به علم و دانش بود. براى درك بهتر اين موضوع لازم است تا نگاهى گذرا به كيفيت علمى و فرهنگى اروپا در قرون وسطى و آغاز دوره رنسانس بيفكنيم.
رنسانس اروپا خودجوش و دفعى نبود. همان‏گونه كه شكل‏گيرى و تكوين علوم بشرى امرى تدريجى و مستمر بود، تحول فكرى اروپا نيز نتيجه فعاليت چند قرنى اروپاييان بود. اين اقدامات از نيمه قرون وسطى آغاز شد. بر همين اساس مى‏توان قرون وسطى را به دو بخش تقسيم كرد: دوره اول كه دوره جهل و دورى از فرهنگ و تمدن بود و دوره دوم كه عصر آشنايى با علم و تمدن و شكل‏گيرى نهضت علمى و فكرى به شمار مى‏رفت.
آغاز قرون وسطى را غالبا با انقراض امپراتورى روم غربى و استيلاى قبايل بدوى و بى‏فرهنگ شمال بر سرزمينهاى امپراتورى روم همزمان مى‏دانند. امپراتورى روم كه بر تمام اروپا استيلا داشت پس از مرگ تئودوزيس ( Theodosios) (395 ميلادى) به دو بخش شرقى و غربى تقسيم شد و پسران او آركاريوس و انوريوس بر اين دو بخش حكومت مى‏كردند. اما روم غربى (شامل ايتاليا، آلمان، فرانسه و اسپانيا و...) بزودى دچار سستى و ناتوانى شد. هجوم قبايل شمالى (Viking) به جنوب در اوايل قرن پنجم ميلادى و حمله هونها (Hun) در اواسط اين قرن سرانجام گوتها (Goths) شالوده امپراتورى روم غربى را درهم پيچيدند. اگر چه گوتها در روم باقى نماندند ولى بتدريج ژرمنها بر اين نواحى استيلا يافتند و از اين پس دولتهاى ژرمنى بر اروپاى غربى حكومت مى‏راندند. (3) در واقع استيلاى ژرمنها بر اروپا آغاز انحطاط علمى و فرهنگى اروپا بود اگر چه زمينه‏هاى اين انحطاط از پيش فراهم شده بود. ژرمن‏ها اقوامى فاقد تمدن و بى‏فرهنگ بودند كه مسلك رهبانيت مسيحى كه از شرق به اروپا وارد شده و زير تاثير آموزه‏هاى حكماى يونان و كاهنان مصرى بود، در ميانشان رواج يافت. اين امر گرچه بسيار به سود ژرمن‏هاى بدوى بود ليكن براى اروپا كه تمدن يونان و روم را ديده بود عاملى در جهت تشديد انحطاط علمى و فرهنگى محسوب مى‏شد. رهبانيت كه در واقع صورت تغييريافته و تحريف شده تعاليم مسيح‏عليه‏السلام بود راه هرگونه پيشرفت و توسعه علمى و فكرى را مسدود مى‏ساخت. (4) بدين‏ترتيب دوره انحطاط علمى اروپا تحت دو عامل بربريت ژرمن‏ها و رهبانيت كليساى ژرمنى پديد آمد. از پايان سده ششم ميلادى تا پنج قرن بعد هيچ فعاليت علمى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراكز علمى و فرهنگى كليساها بودند كه توجه آنان همواره به پاره‏اى بحثهاى اسكولاستيك ( Schiolastic) پيرامون فلسفه الهى معطوف بود. در همين دوران بزرگترين و عالى‏ترين تمدن جهانى آن روزگار در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شكوفايى خود را طى مى‏كرد. تمدن اسلامى به واسطه توسعه مرزهاى جغرافيايى در شرق و غرب در همسايگى اروپا قرار گرفته بود با وجود اين، عوامل گوناگونى به بازگشت آن به همان دو عامل مذكور - بربريت و رهبانيت - بود هيچ رويكرد و توجهى از جانب اروپاييان به اين گنجينه ارزشمند علم و تمدن نمى‏شد و حتى در اغلب موارد به تخطئه و تحقير آن پرداخته مى‏شد. اين امر تا حد بسيارى ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق بود. در واقع غربيان خود را برتر از شرق مى‏دانستند و شرق فاقد اصالت را - به گمان آنها - جزيى جدا افتاده از اروپا تصور مى‏كردند. (5) از اين‏رو فكر بهره‏گيرى از تمدن شرقى هيچ گاه به ذهن آنان خطور نمى‏كرد.مساله ديگر مربوط به دين اسلام بود. اربابان كليسا همانند ساير فرقه‏هاى عيسوى اسلام را شاخه‏اى انحرافى از دين مسيح‏عليه‏السلام مى‏انگاشتند; و در نظر آنان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اصلاح‏گرى مرتد بود كه اين آيين جديد را پديد آورده بود. آنان مسلمانان را كافرانى بى‏دين و علوم اسلامى را علوم مادى و دنيوى و مانع دستيابى به كمال مى‏شمردند. تصور و برداشت اروپاييان از اسلام و مسلمانان در منظومه كمدى الهى Divine Comedy دانته Dante (1265-1321م) آشكارا ديده مى‏شود. او جايگاه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را در جهان آخرت، طبقه نهم جهنم مى‏داند و دانشمندان بزرگ اسلامى چون ابن‏سينا و ابن‏رشد را در كنار كافران دوزخى قرار مى‏دهد. (6)
اين نگرش قرنها بر اروپا مستولى بود. با اين حال آنان بتدريج‏با تمدن اسلامى آشنا شدند كه موجب شد در نوع برداشت و تصور خويش نسبت‏به اسلام تجديدنظر كنند. اين شناخت مرهون عوامل گوناگونى است كه از نيمه قرون وسطى پديد آمد.
شايد مهمترين اين عوامل گسترش روابط تجارى و اقتصادى اروپا با سرزمينهاى اسلامى بود. مبادلات بازرگانى اروپا با جهان اسلام از قرن يازدهم ميلادى توسعه چشمگيرى يافت. اين امر ناشى از توسعه دادوستد دريايى در حوزه مديترانه بود. پيش از آن، تجارت دريايى اروپا محدود به سواحل اروپايى مديترانه بود (7) ولى با ورود نرمان‏ها (Normans) كه دريانوردان قابلى بودند، دادوستد با بنادر اسلامى آغاز شد. بنادر اروپا رونق يافت. شهر ونيز (Venice) به واسطه موقعيت مكانى خاص از مراكز اصلى تجارى اروپا بود كه با بنادر اسلامى در شمال افريقا، مانند مهديه، طرابلس، قيروان و اسكندريه و... تماس داشت. از ديگر بنادر مهم اروپايى پيزا (Pisa) جنوا (Genova) ، آمالفى (Amalfi) ، پالرمو ( Palermo) ، مسينا (Messina) نام داشتند كه به تازگى به دست نورمانها افتاده بودند. (8)
روابط تجارى ونيز در طى جنگهاى صليبى (1083-1263 ميلادى) رونق بسيارى يافت. تشكيل دوك‏نشين‏هاى اروپايى در فلسطين و سواحل شرقى مديترانه مهمترين عامل اين رونق بود. در اين مدت بنادر صور و صيدا، حيفا و طرابلس كه در سرزمينهاى اورشليمى واقع بودند مراكز مهم تجارت اروپا محسوب مى‏شدند. اين شهرها دروازه ورود اروپاييان به شرق بودند. بازرگانان اروپايى كه به اين بنادر مى‏آمدند به جهت‏شرايط دريانوردى مناسب و وزش بادهاى موسمى ناگزير بودند تمام زمستان را در اين شهرها به سر برند و اين فرصت مناسبى فراهم مى‏ساخت تا به ساير سرزمينهاى اسلامى در شرق سفر كنند. (9)
زايران و سياحان اروپايى بخش ديگرى از مسافران به شرق را تشكيل مى‏دادند. اصل تسامح كه مسلمانان در برخورد با پيروان ساير مذاهب الهى رعايت مى‏كردند و وجود اماكن مقدسه مسيحيان و يهوديان در سرزمينهاى اسلامى، پيروان اين اديان را به سوى سرزمينهاى اسلامى مى‏كشانيد. بيت‏المقدس و ساير شهرهاى مقدس فلسطين مهمترين اين مكانها (10) ( Santiago De Compastella) در اسپانيا از شهرهاى مهم مذهبى مسيحيان بود كه از سال 711 ميلادى (92 ه.) در دست مسلمانان بود و زايران پرشمار مسيحى براى زيارت اين شهر بايد از سرزمينهاى اسلامى عبور مى‏كردند. اين زايران گاه گزارشهايى از سفر خود و نواحيى كه به آن سفر كرده بودند و ديده‏ها و شنيده‏هاى خويش مى‏نوشتند. در كنار اينها سفرنامه‏هايى بود كه سياحان اروپايى مى‏نوشتند. اين سفرنامه‏ها و گزارشها حاوى مطالب بسيارى در باب تمدن اسلامى بود كه آگاهى و شناخت اروپاييان را در اين باب افزايش مى‏داد. (11)
عامل ديگرى كه سهم بسيارى در آشناسازى اروپا با تمدن اسلامى داشت جنگها و فتوحات اروپاييان بود. [توضيح آن كه] فتوحات اسلامى تا دهه‏هاى اول قرن دوم هجرى به طور گسترده در غرب و شرق ادامه داشت و پس از آن اگر چه متوقف نشد ولى از سرعت آن كاسته شد. ركود پيشروى مسلمانان به سوى غرب موجب گسترش فعاليتهاى تهاجمى اروپا شد اين فعاليتها در قرنهاى 4 و 5 هجرى (10 و 11 ميلادى) به اوج خود رسيد. در شرق جنگهاى مكرر حكومت‏بيزانس با دولت‏حمدانيان كه در ثغور شام به سرمى‏بردند نزديك به نيم قرن ادامه يافت كه ضمن آن گاه تا نواحى مركزى شام پيش مى‏آمدند و يك بار موفق به تصرف شهر حلب شدند (12) اين فعاليتها تا شروع جنگهاى صليبى كم و بيش ادامه داشت. جنگهاى صليبى مهمترين فصل تاريخ جنگهاى اروپاست كه دو قرن به طول انجاميد و در طى آن نواحى شرقى سواحل مديترانه به دست اروپاييان افتاد و اميرنشين‏هايى در آن نواحى تاسيس شد. اين امر نقش بارزى در گسترش مناسبات اجتماعى، تجارى اروپا با تمدن اسلامى داشت. وضعيت مزبور كم و بيش در اسپانياى اسلامى نيز وجود داشت. شهر طليطله (تولدو) (Toledo) در سال 478 ه (1085 م) به تصرف كاستيليها (Castilia) درآمد و در پى آن به سال 1118 ميلادى شهر سرقسطه (Saragoza) (ساراگوسا) سقوط كرد. (13)
بزودى جزاير مديترانه از دست مسلمانان خارج شد. در نيمه اول قرن يازدهم ميلادى نورمانها مسلمانان را از جنوب ايتاليا بيرون راندند و پيش از اتمام اين قرن بر جزيره سيسيل (Sicily) دست‏يافتند، در همين ايام بيزانسيها جزيره ساردنى (Sardinia) را تصرف كردند. (14)
اين فتوحات نقش اساسى و مستقيم در آشنايى فزاينده اروپاييان با فرهنگ و تمدن اسلامى ايفا كرد. شناخت و آگاهى غرب نسبت‏به جهان اسلام زير تاثير اين عوامل و عوامل ديگر با انتقال جنبه‏هايى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود كه يكى از بارزترين نمونه‏هاى آن توجه اروپاييان به علوم و دانش اسلامى و رويكرد آنان به اين منبع ارزشمند براى دستيابى به معارف بشرى بود.

آغاز نهضت ترجمه
 

در واقع يكى از امورى كه اروپاييان را بسيار شگفت‏زده مى‏كرد برخوردارى بسيار مسلمانان از علم و دانشى بود كه آنان را در بهتر زيستن و فراهم ساختن اسباب و لوازم زندگى و معيشت‏يارى مى‏كرد و نيز معارف والا و حكمت علمى و عملى متعاليى بود كه از آن بهره‏مند بودند. وجود مراكز علمى و پژوهشى بزرگ در تمام شهرهاى اسلامى و كتابخانه‏هاى سرشار از كتاب موجب شگفتى بسيار آنان مى‏شد كه سرزمينهاى خود را گرفتار فقر شديد علمى و فرهنگى مى‏ديدند. آشنايى هر چه بيشتر غربيان با اين جنبه‏هاى تمدن اسلامى، زمينه نوعى انسان‏گرايى (اومانيسم) پديد آورد و موجب احياى انديشه علمى در اروپا شد. اشتياقى روزافزون براى فراگيرى علوم غيردينى پديد آمد كه تا آن زمان در اروپا رواج نداشت. در واقع دانش اروپا تا اين زمان به مجموعه‏اى از مطالعات اسكولاستيك درباره حكمت الهى منحصر شده بود كه در طى آن به استنساخ و شرح كتابهاى مؤلفان مقدس كليسا مى‏پرداختند و اذهان محصلان را آكنده از اين معلومات مى‏كردند در حالى كه در جزيى‏ترين مسائل علوم طبيعى و تجربى هيچ تبحرى نداشتند. بدين‏ترتيب در نهضت اومانيستى مذكور، اروپا تمام همت‏خويش را صرف دستيابى به علوم طبيعى و تجربى كرد. آنان تنها راه دستيابى به اين علوم را بازگشت‏به آثار يونانى و كتب علمى قديم مى‏دانستند. (15)
اما مشكل اساسى دستيابى به كتابهاى مذكور بود. اروپاييان به زودى دريافتند كه به دست آوردن اين كتابها در اروپا كار مشكلى است. اكثر كتابهاى علمى يونانى در طى قرون وسطى از بين رفته و نابود شده بود و تقريبا هيچ كتابى از آثار يونانى در اروپاى غربى يافت نمى‏شد; از اين‏رو آنان به سرزمينهاى اسلامى كه مركز علم و تمدن بود روى آوردند. ترجمه‏هاى عربى متون علمى يونانى نسبت‏به اصل اين كتابها در دسترس‏تر بودند اما دستيابى به آنها نيز آسان نبود، آنان گمان مى‏كردند كه صليبيون در بازگشت، متون اصلى يونانى را همراه خواهند آورد اما آنان فقط به قتل و غارت شهرها اكتفا كردند. بنابراين لازم بود تا اين متون را از طريق ديگرى به دست آورند و بهترين منبع براى اين منظور منابع عربى - اسلامى بود. متون علمى يونانى در حد وسيعى طى قرون دوم و سوم هجرى و پس از آن به عربى ترجمه شده بود و در سطح وسيع در مراكز علمى و كتابخانه‏هاى اسلامى موجود بود. البته لازم به ذكر نيست كه مسلمانان به ترجمه اين آثار اكتفا نكردند بلكه به شرح و تفسير و تصحيح آنها نيز پرداختند، از اين‏رو دانشمندان اروپايى كه در تعامل با سرزمينهاى اسلامى بودند به نقل اين متون عربى به اروپا و ترجمه آنها به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. آثار مؤلفان يونانى بدين‏ترتيب نخست از راه ترجمه‏هاى عربى آنها و سپس مستقيم از پاره‏اى از متون يونانى باقى مانده به دست اروپاييان رسيد. (16)
بدين‏ترتيب در سده‏هاى يازده و دوازده ميلادى نهضت‏بزرگى در ترجمه كتابهاى عربى آغاز شد. ابتدا كار مترجمان صرفا ترجمه متون يونانى از زبان عربى بود ليكن پس از چندى ترجمه شروح و تفاسير مسلمانان بر اين آثار نيز آغاز شد. شايد علت اصلى رويكرد آنان به كتابهاى اصيل اسلامى اين بود كه توانايى درك مطالب موجود در كتابهاى يونانى را نداشتند و نيازمند شرح و تفسير گسترده اين مطالب بودند تا آنها را برايشان قابل فهم سازد. بدين‏ترتيب نهضت ترجمه علوم در زمينه كتابهاى اصيل علمى اسلامى گسترش و رونق يافت.
زبان اصلى ترجمه در اروپا زبان لاتينى بود كه كليه آثار ترجمه شده در نهايت‏به اين زبان برگردانده مى‏شد با اين حال ترجمه به زبانهاى محلى نيز انجام مى‏گرفت. اين زبانها در واقع واسطه و زبان فرعى ترجمه بودند، زبانهاى كاستيلى ( ( و سلتى (Celtic) بويژه در اسپانيا معمول بود و زبان فرانسوى در حد بسيار محدود. (17)
اما مهمترين زبان فرعى ترجمه، عبرى (Hebrew) بود كه يهوديان پرچمدار آن بودند. در واقع يهوديان نقش مهمى در انتقال علوم اسلامى به اروپا داشتند. شمار زيادى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى مى‏زيستند. آنان زبان عربى را بخوبى مى‏دانستند. در ميان آنان افراد دانشمند و عالم كم نبودند بويژه كه برخلاف مسيحيان در فراگيرى علوم تحت فشار و سخت‏گيرى‏هاى كليسا نبودند. پس دانشمندان بزرگى از يهوديان در سرزمينهاى اسلامى ظهور كردند كه بسيارى از آنان آثار علمى خود را به عربى مى‏نگاشتند. (18) همينان نقش اساسى در ترجمه متون عربى را داشتند بويژه آنها كه در اسپانيا به سر مى‏بردند آثار بسيارى را به لاتينى و عبرى ترجمه كردند كه آثار ترجمه شده به عبرى، سپس به لاتينى برگردانده مى‏شد. برخى از ارزشمندترين آثار ترجمه شده نتيجه فعاليت آنان است. به هر تقدير علوم عربى اسلامى از طريق دو مجراى موازى به اروپاى باخترى راه يافت: زبان لاتينى و زبان عبرى.

زمينه‏هاى ترجمه
 

در دوران اومانيسم و آغاز رنسانس فكرى توجه اروپاييان به علوم طبيعى و تجربى معطوف شد كه ناشى از پيدايش نوعى بدبينى ميان انديشمندان غربى نسبت‏به علوم دينى بود كه به واسطه عملكرد نادرست كليسا ايجاد شده بود. آنان در پى دستيابى به علوم نجوم، حساب و هندسه و پزشكى يونانى بودند. بر همين اساس مشاهده مى‏كنيم كه نخستين آثار ترجمه شده از عربى در همين رشته‏هاست. در اين ميان تفوق و برترى با علوم پزشكى بود كه علت آن آغاز حركت جديدى در مطالعات پزشكى در اروپاى غربى بود. طليعه‏دار اين حركت، مدرسه طب سالرنو (Salerno) بود كه بزرگترين مركز درمانى و پزشكى اروپاى غربى در اين ايام محسوب مى‏شد و پس از آن مدارس ديگرى كه در مون‏پليه ( Montpellier) و شارتر فرانسه تاسيس شدند. اولين كتابهاى ترجمه شده طب اسلامى در مدرسه سالرنو و زيرنظر كنستانتين افريقى (درگذشته‏1089 م) انجام شد كه تاثيرى شگرف در شكوفايى مطالعات پزشكى در اين مركز داشت. به دنبال كار او مترجمان قرن دوازدهم آثار بسيارى از پزشكان مسلمان را ترجمه كردند كه برخى از آنها به صورت كتابهاى درسى مدارس مذكور درآمدند. از مهمترين اين آثار كتاب طب‏الملكى على بن عباس اهوازى، زادالمسافر ابن جزار و تعدادى از رسايل حنين بن اسحق بود كه توسط كنستانتين و يوهان افلاسيوس (درگذشته‏1103 م) به لاتين ترجمه شد. (19) در سده دوازدهم ميلادى كار مترجمان علوم پزشكى از اهميت‏بيشترى برخوردار بود گرچه پزشكان اروپايى فعاليتهايى را آغاز كرده بودند ولى هنوز پزشكى اروپايى بر پاى خود قرار نگرفته بود و كاملا وابسته به تجربيات پزشكى مسلمانان بود. آثار ارزشمندى در اين قرن ترجمه شد كه از جمله آنها ترجمه‏هاى متعدد ديگر از كتاب طب الملكى على بن عباس بود (20) اما مهمتر از همه ترجمه مجموعه آثار محمدبن زكرياى رازى بود. كتاب طب المنصورى او به وسيله گرارد كريمونايى ( Gerard of Cremona) به لاتينى و يك قرن بعد به عبرى ترجمه شد. كتاب الحاوى، دايرة‏المعارف بزرگ طب، به عبرى و لاتينى ترجمه شد. ترجمه اين آثار شهرت فراوانى به همراه داشت و او با نام Rhazes در اروپا شهرت يافت. (21) از كارهاى ارزشمند ديگر ترجمه قانون ابن‏سينا (Avicenna) را مى‏توان برشمرد كه مهمترين كتاب پزشكى بود. متن كامل القانون پس از ترجمه به لاتينى به زبان عبرى نيز ترجمه شد. با پيدايش صنعت چاپ اين كتاب از نخستين كتابهايى بود كه به چاپ رسيد; ابتدا در فوريه‏1473 ميلادى در ايتاليا و سپس در فاصله دو سال تجديد چاپ شد. حتى سومين چاپ اين كتاب پيش از چاپ كتاب كوچك جالينوس (Galen) صورت گرفت. (22)
به دنبال القانون ابن‏سينا آثار رازى انتشار يافت. تا سال 1500 ميلادى كتاب الحاوى پانزده بار چاپ شد در حالى كه در طى اين مدت كتاب جالينوس دو بار به چاپ رسيد. تجديد چاپ اين كتاب همچنان تا قرن هفدهم ادامه يافت. (23)
بزرگترين رساله جراحى اسلامى يعنى كتاب التصريف لمن عجز عن التعريف ابوالقاسم زهراوى در همين قرن به لاتينى و عبرى ترجمه شد و او را با نام Avenzoer در اروپا به شهرت رسانيد. (24)
علاوه بر ترجمه مجدد برخى آثار مانند زادالمسافر و رسايل حنين‏بن اسحق، كتابهاى متعددى از پزشكان اسلامى در قرون 12 و13 ميلادى همزمان با تاليف، به زبانهاى اروپايى برگردانده مى‏شدند. از ميان آنها مى‏توان كليات طب ابن‏رشد، كه در اروپا با نام Averroes شهرت دارد و كتاب التيسير ابن‏زهر اندلسى را نام برد. اين دو كتاب بزودى همانند كتابهاى ابن‏سينا و رازى چاپ و منتشر شدند. (25)
آثار ديگرى از ابن نفيس در علم تشريح، ابن هيثم در چشم‏پزشكى، ابن ميمون در طب عمومى و كتابهايى در داروشناسى و گياه‏شناسى در طى اين قرن به اروپا انتقال يافتند.
گذشته از پزشكى موضوع ديگر مورد توجه مترجمان اروپايى مباحث علم حساب (Arithmetic) و هندسه بود. اولين آثارى كه در اين زمينه از عربى به لاتينى ترجمه شد كتابهاى دانشمندان يونانى بود; مانند چهار مقاله اقليدس و پانزده مقاله اصولى او و نيز كتاب الاربعه بطلميوس Ptolemaios . اما بزودى ترجمه تاليفات و شرحهاى دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهمترين كتابهاى ترجمه شده جبر و مقابله خوارزمى بود كه آغازگر علم جبر در اروپا شد. اين كتاب دوبار ترجمه شد با نامهاى Algebra و Liber Algorithmi (يا كتاب خوارزمى) ترجمه شد كه هم اكنون بعضى نسخه‏هاى آن در دسترس است. (26) همچنين ترجمه رساله‏هايى از سهل‏بن بشر، ابومعشر بلخى و نيز آثارى از ثابت‏بن قره، محمد بن موسى بن شاكر و فرغانى و... از كارهاى ارزشمند در اين زمينه بود. بدين‏ترتيب قسمت اعظم رياضيات لاتينى از اسفار عربى اخذ شده است. در آثار قديم لاتينى يا ترجمه‏هاى عبرى قسمت كوچكى از معلومات رياضى را مى‏توان يافت ولى توده اصلى آن مستقيما از عربى و علوم اسلامى گرفته شده است. (27)
فعاليت مترجمان در زمينه تنجيم و ستاره‏شناسى كه بخش اعظم علم مثلثات (Trigonometry) و هندسه ( Geometry) را نيز دربرمى‏گرفت‏بسيار گسترده بود. در واقع قسمت اعظم معلومات نجومى اروپاييان همانند رياضيات از منابع عربى (اسلامى) تامين شد.
آنها ابتدا با ترجمه آثار دانشمندان يونانى از عربى به لاتينى آغاز كردند سپس كتابهاى دانشمندان اسلامى و شرح و تهذيب‏هاى آنان بر آثار يونانى را ترجمه كردند. در قرن دوازدهم فعاليت وسيعى در اين زمينه صورت گرفت زيرا فعالترين مترجمان اين دوره يعنى يوحنا اشبيلى از علاقه‏مندان نجوم و رياضيات بود. از مهمترين آثار مذكور مى‏توان به نمونه‏هاى ذيل اشاره كرد: كتاب زيج‏خوارزمى همراه با شرح فرغانى بر آن، كتاب مسلمه مجريطى كه در تهذيب المجسطى بطلميوس نوشته شده بود و نيز شرح او بر زيج‏خوارزمى، كتاب نجوم بتانى شرح آن از بيرونى، آثار فرزندان موسى‏بن شاكر و رساله‏هاى آنها در باب اشتباهات نجوم بطلميوسى، زيج‏زرقالى (Arzechel) ، كه مبناى زيجهاى طليطله (مركز اسپانيان) و لندن قرار گرفت تصحيح كتاب المجسطى بطلميوس نوشته البطروجى معروف به Alpetragius و نيز آثار بسيارى از جابربن افلح اشبيلى ثابت‏بن قره، ماشاءالله منجم، سهل‏بن بشر و ابومعشر بلخى و ديگر منجمان مسلمان. (28)
ترجمه اين آثار در واقع منشا علم نجوم اروپا بود كه به مدت چند قرن به دست فراموشى سپرده شده بود و كارهاى ستاره‏شناسان بزرگ عهد رنسانس چون كپلر (Kepler) و كپرنيك (Copernicus) براساس اين آثار تنظيم مى‏شد. در واقع هنگامى كه منجمان اسلامى به اصلاح كتاب المجسطى بطلميوس سرگرم بودند. دنياى لاتينى تازه مطالعه آن را آغاز كرده بود و زمانى كه مسلمانان به تخريب آن پرداختند اروپا آن را كشف كرد. (29)
آثار پراكنده و مختصرى از دانشمندان اسلامى در رشته‏هاى شيمى و فيزيك ترجمه شد. از اين آثار كتاب خالدبن يزيد اموى در كيميا و نيز كتابى موسوم به لوح زبرجد از نويسنده‏اى ناشناس و چند كتاب ديگر را مى‏توان نام برد. (30) در فيزيك از كتاب البصاير بطلميوس، آثارى از ابن‏هيثم در نورشناسى، ثابت‏بن قره در مكانيك و آثارى از الكندى و ابن‏وافد ترجمه شدند. (31)
ترجمه آثار فلسفى اسلامى با تاخير زيادى آغاز شد كه علت آن چنان كه گفته شد رويگردانى اروپا از علوم فلسفى و حكمت الهى بود كه مدتها در كليسا به آن پرداخته مى‏شد. اولين آثار فلسفى قريب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه، يعنى در سده‏هاى سيزدهم و چهاردهم ميلادى ترجمه شدند.

مراكز ترجمه در اروپا
 

تحولات فرهنگى و علمى اروپا تحت تاثير تمدن و فرهنگ اسلامى در مراكزى پديد آمد كه ارتباط نزديكى با جهان اسلام داشتند بر همين اساس مى‏توان دو مركزى اصلى براى انتقال علوم اسلامى به اروپا را برشمرد. حوزه اسپانيا و حوزه سيسيل شرق مديترانه اگر چه در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا بويژه به واسطه جنگهاى صليبى سهم بزرگى داشت ليكن در زمينه ترجمه و انتقال علوم همانند دو حوزه ياد شده حائز اهميت نيست از اين‏رو، تنها درباره اين دو حوزه بحث مى‏كنيم:

1 - حوزه اسپانيا
 

اسپانيا يا اندلس كه در منتهااليه غربى ممالك اسلامى واقع بود در سال 92 ه / 711 م به دست موسى‏بن نصير و طارق‏بن زياد فتح شد. على‏رغم ناهمگونى ساختار اجتماعى و اختلافات سياسى داخلى و مشكلات خارجى در كمتر از نيم قرن دولتهاى مقتدر اسلامى در آن شكل گرفت. در سال 138 ه. با آمدن فردى از خاندان اموى مقتدرترين دولت اسلامى در اندلس تاسيس شد. دولت اموى تا سال 422 ه حكومت را در دست داشتند در اين مدت اندلس شكوفاترين ادوار فرهنگ و تمدن خود را گذرانيد. با انقراض امويان دولتهاى طوايف پديد آمدند و اين امر فرصتى براى پيشروى و هجوم مسيحيان شمال اسپانيا بود. فتح شهر طليطله كه از بزرگترين مراكز علمى و فرهنگى اندلس در همين ايام - سال 478 ه. - صورت گرفت، با آمدن مرابطون (1050-1147 م) (از دولتهاى اسلامى افريقا) به اندلس، اين سرزمين استقلال سياسى خود را از دست داد. آخرين دولت اسلامى اندلس خاندان بنى‏نصر بودند كه پس از امراى موحدين (1130-1269 م) - از ديگر دولتهاى اسلامى افريقا - بر بخش كوچكى از جنوب اندلس حكومت مى‏كردند. در سال‏897 ه / 1492 م با تسليم شدن آخرين امير بنى‏نصر در برابر مسيحيان دولت اسلامى اندلس برچيده شد.
در طى هشت قرن حضور مسلمانان در اندلس، اين سرزمين شاهد يكى از بارزترين و شكوفاترين ادوار تمدن اسلامى بود. دوره حكومت امويان دوره رشد و گسترش علوم اسلامى بود. اميران اموى خود از علاقه‏مندان علوم و حاميان آن بودند بويژه حكم المستنصر (350-366ه.) كه چندين مدرسه و كتابخانه‏اى عظيم در شهر قرطبه (Cordoba) ترتيب داد. كتابخانه او 400 هزار جلد كتاب داشت و از بزرگترين كتابخانه‏هاى اسلامى و در رديف كتابخانه‏هاى بغداد و قاهره بود. گفته شده است كه فهرست كتابهاى اين كتابها 44 جلد بود. (32) ادوار بعدى حكومت اسلامى نيز ادامه دهنده اين نهضت فرهنگى و علمى بود. دانشمندان بزرگى در رشته‏هاى مختلف علوم ظهور كردند نظير ابوالقاسم زهراوى طبيب و جراح، مسلمة‏بن احمد مجريطى ستاره‏شناس، خاندان بنى‏زهر، ابن‏رشد، ابن طفيل و... كه شهرت جهانى يافتند و آثار علمى آنان از نخستين كتابهايى بود كه در نهضت ترجمه اروپا مورد توجه مترجمان قرار گرفت.
اسپانيا از مهمترين مراكز انتقال فرهنگ و علوم اسلامى به اروپا بود. گذشته از مسيحيان اندلس [اسپانياى مسلمان] چه اهل ذمه و چه مستعربون (Mozarab) كه در تعامل دايم با مسلمانان بودند همكيشان آنان در فرانسه و ايتاليا نيز روابط گسترده‏اى با مسلمانان داشتند. آمدوشد بازرگانان و زايران مرقد يعقوب مرسل در سانتياگو از عوامل اصلى برقرارى اين روابط بود. حتى برخى از آنان براى فراگيرى علوم به اندلس مى‏آمدند از اين جمله مى‏توان به گربرت ( Gerbert) درگذشته‏1003 ميلادى اشاره كرد كه با عنوان سيلوستر دوم (Silvester II) به مقام پاپى نايل شد. او به فراگيرى علوم اسلامى بويژه رياضيات در اندلس مشغول شد. (33) گسترش نفوذ مسيحيان و تصرف سرزمينهاى اسلامى كه از اواسط قرن پنجم / يازدهم به طور گسترده‏اى آغاز شد موجبات دستيابى بيشتر مسيحيان به علوم اسلامى را فراهم ساخت كه باعث تحول فكرى و احياى انديشه علمى در آنان و اروپاييان شد. بر همين اساس آنان در قرن دوازدهم حركت علمى جديدى را آغاز كردند كه نخستين گام آن ترجمه متون علمى از زبان عربى بود.
دون ريموند اسقف اعظم طليطله (toledo) در بين سالهاى‏1136-1151 م اولين دارالترجمه را در اسپانيا بنيان گذارد. او دانشمندان بسيارى را در اين شهر گرد آورد و به آنان دستور داد تا به ترجمه علوم اسلامى بپردازند. (34) گذشته از دارالترجمه دون‏ريموند دانشمندان و مترجمان اروپايى در گوشه و كنار اين سرزمين به انتقال كتابهاى علمى اسلامى به زبانهاى اروپايى اقدام كردند. بى‏شك دستاوردهاى اين حوزه فرهنگى براى اروپا بيش از فعاليت‏حوزه سيسيل بود كه ناشى از برترى تمدن اسلامى در حوزه اسپانيا نسبت‏به سيسيل بود و اين كه مسيحيان اسپانيا آشنايى بيشترى با زبان عربى و علوم اسلامى داشتند. (35)
نكته حايز اهميت در حوزه اسپانيا، نقش يهوديان اين سرزمين در نهضت ترجمه است. يهوديان در اسپانيا فراوان بودند و زبان عربى را بخوبى مى‏دانستند. همچنين دانشمندان بسيارى از ميان آنان ظهور كرده بودند. از اين‏رو، نقش فعالى در كار ترجمه و انتقال علوم به زبانهاى لاتينى و عبرى داشتند. (×1) در اين جا براى آشنايى بيشتر با اين حوزه علمى و فعاليتهاى آن به چندتن از مترجمان بزرگ سده دوازدهم ميلادى در اسپانيا اشاره مى‏كنيم.

حوزه اسپانيا
 

موقعيت‏خاص اسپانيا موجب شد كه نهضت ترجمه علوم اسلامى در آن جا به شكل گسترده‏اى به دست عده بسيارى از مترجمان فعال گردد. در اين جا به نام چند تن از مترجمان مشهور سده دوازده ميلادى در اسپانيا اشاره مى‏شود:
1 - يوحنا اشبيلى (خوان دوسويلا يوهان هيسپالينسيس): او از يهوديانى بود كه به آيين مسيحيت گرويده بود. ظهور علمى او در سالهاى‏1137 تا1153 در شهر طليطله بود. در آن جا به خدمت اسقف اعظم به كار پرداخت. ترجمه‏هاى او با همكارى مترجم ديگرى به نام دومينگو گونديسالوو (Domingo Gondisalvo) انجام مى‏شد. او به زبان كاستيلى ترجمه مى‏كرد و دومينگو آنها را به لاتينى برمى‏گرداند. متونى كه او از عربى ترجمه كرد شامل 25 كتاب و رساله بود كه در موضوعات حساب، نجوم، طب و فلسفه بود. از مهمترين آنها كتاب حساب خوارزمى است كه مبناى رياضيات اعشارى در اروپا گرديد. از ميان‏13 ترجمه او در نجوم، رسايل بتانى ثابت‏بن قره، ابومعشر بلخى و مسلمه مجريطى از هميت‏بيشترى برخوردار بود. ترجمه او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل از الكندى، احصاء العلوم فارابى (Avennasar) و قسمتى از كتاب الشفاء ابن‏سينا و مقاصد الفلاسفه غزالى (Algazel) بود. (36) بسيارى از اين كتابها در طى قرون 15 و16 م با ظهور صنعت چاپ، به چاپ رسيدند از آن جمله مى‏توان به كتاب نجوم فرغانى اشاره كرد كه در سال 1492 در شهر فراره (Ferara) چاپ شد و نيز كتاب المواليد ابن خياط در سال‏1546 در نورنبرگ ( Nuremberg) و رسالة فى العقل كندى در1489 در آكسبورگ چاپ شدند. (37)
2 - دومينگو گونديسالوو: چنان كه گفته شد او در ترجمه متون اسلامى با يوحنا اشبيلى همكارى مى‏كرد. او خود فيلسوف بود; از اين‏رو بيشتر آثارش در همين موضوع بود. فعاليت وى بيشتر در رساله‏هاى اصيل اسلامى اهميت دارد تا در ترجمه دقيق آنها. به هر حال از راه ترجمه‏هاى او همچنين اقتباسها و تهذيبهايش بود كه قسمت اعظم فلسفه اسلامى و يهودى اسپانيا به قلمرو مسيحيت لاتينى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت كه سخت تحت‏تاثير آثار فارابى و ابن جبرول قرار داشت. (38)
3 - هوگ سانتالايى (اوگو دوسانتالا :(Ogo de Santoela احتمالا او در سانتالا در شمال غربى اسپانيا به دنيا آمده بود. وى در نجوم و كيميا سررشته داشت و از سال‏1119 تا 1151 م در خدمت اسقف طرسونه (Tarasona) - از شهرهاى اسپانيا - مى‏زيست. ظاهرا او با دارالترجمه شهر طليطله رابطه‏اى نداشت. ترجمه‏هاى او شامل ده اثر بيشتر در نجوم و كيمياست. از جمله آنهاست‏شرح بيرونى بر كتاب نجوم بتانى، كتاب المواليد ماشاءالله منجم، صد كلمه بطلميوس و قديم‏ترين ترجمه لاتينى در باب كيميا از كتابى موسوم به لوح زبرجد. (39)
گذشته از مترجمان اسپانيايى نژاد برخى از مترجمان خارجى نيز در حوزه اسپانيا فعاليت داشتند كه مهمترين آنان عبارتند از:
- رابرت چسترى :(Robert of Chester) او رياضيدان و منجم و كيمياگرى از انگلستان بود كه در حدود 1141-1147 م در اسپانيا به سر مى‏برد و از1147-1150 م در لندن بود. ترجمه‏هاى او از آثار اسلامى شامل هفت كتاب است كه مهمترين آنها عبارتند از: ترجمه كتاب جبر و مقابله خوارزمى (اولين ترجمه) در سال 1145 م كه آغازگرد مطالعات علم جبر در اروپا بود و درباره اهميت ترجمه اين كتاب قبلا سخن گفته شد. از ديگر آثار وى صناعة الاحكام كندى، رساله‏اى در اسطرلاب منسوب به بطلميوس، ترجمه كتاب تركيب كيميا است. او همچنين نخستين ترجمه لاتينى قرآن را به درخواست پير معزز و با همكارى هرمان دالماتيايى در 1141م آغاز و در1143 م به اتمام رسانيد. (40)
- هرمان دالماتيايى (Hermanus Dalmata : (هرمانوس دالماتيا) او در پاريس تحصيل كرد و از 1138-1142 م در اسپانيا بود. از آثار مهم او ترجمه رساله‏اى از سهل‏بن بشر در نجوم، ترجمه زيج‏خوارزمى، كتاب المدخل، ابومعشر بلخى و تسطيح الاكر بطلميوس و شرح آن از مسلمه مجريطى بود. او همزمان با ترجمه قرآن كه با همكارى رابرت چسترى انجام داد دو رساله بر ضد اسلام به نامهاى امت اسلام و آيين محمدى نوشت. (41)
- پلاتوى تيوولى (Plato of Tivol) (افلاطون تيوولى رياضيدان و منجم ايتاليايى بود كه از سال 1134 تا 1145 در بارسلون (Barcelona) مى‏زيست از آثار ترجمه‏اى اوست: زيج‏بتانى، كتاب الاربعه بطلميوس (از متن عربى اين كتاب اولين اثر ترجمه شده از آثار بطلميوس از عربى بود) و اعمال الهندسه ابراهيم‏بن برحبه، كتاب اسطرلاب ابن صفار و چند رساله ديگر در نجوم از ابن‏خياط و ابن خصيب. (42)
- رودولف بروگسى :(Rudolf of Bruges) منجم فلاماندى و شاگردان هرمان دالماتيايى بود كه شرح مسلمه مجريطى بر كتاب بطلميوس و كتاب اسطرلاب او را ترجمه كرد. (43)
- گرارد كريمونايى :(Gerard of Cremona) (گرهارد ژرارد) او نيز ايتاليايى بود كه مدت زيادى در اسپانيا زيست و از بزرگترين مترجمان حوزه اسپانيا و شايد در همه اعصار بود. از 1114 م تا1187 م بود در اسپانيا فعاليت داشت. گفته‏اند كه او علاقه زيادى به كتاب المجسطى داشت كه خوانندگان مسيحى به آن دسترسى نداشتند. اين امر او را به طليطله كشانيد و هنگامى كه به آن جا رسيد و فراوانى آثار مربوط به هر موضوعى را به عربى موجود ديد. از كمبود كتاب كه خوانندگان لاتينى از آن رنج مى‏بردند احساس تاسف كرد و از اين‏رو به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذكور روى آورد. پس به بررسى همه آثار اسلامى پرداخت و بهترين موضوع را برگزيد و تا پايان عمرش در1187 م همه نيروى خود را صرف ترجمه اين كتابها كرد. همه فعاليت او و شاگردانش در طليطله كه بهترين مكان براى اين كار بود صورت گرفت.
او در شاخه‏هاى مختلف علوم و اكثر آثار نويسندگان يونانى كه نسخه‏هاى عربى آنها موجود بود كار كرد. وسعت كار او اين توهم را ايجاد مى‏كند كه او رهبر نهضت ترجمه طليطله بود. آثار ترجمه‏اى او از عربى به لاتينى به‏87 عنوان بالغ مى‏شد كه شامل تعدادى از آثار ارسطو (از عربى) و آثارى از دانشمندان مكتب ارسطو از مسلمان و يهودى است و نيز برخى از ارزنده‏ترين آثار رياضى و نجومى و فيزيكى از آثار يونانى و اسلامى و نيز تعداد زيادى از آثار جالينوس كه توسط حنين‏بن اسحق به عربى ترجمه شده بود. اما ترجمه‏هاى او از متون اصيل اسلامى كه بيش از نيمى از آثار او را شامل مى‏شد در موضوعات مختلف رياضيات، نجوم، فلسفه و طب بود. آثار او عبارتند از: در نجوم اصلاح المجسطى جابربن افلح اشبيلى، زيج زرقالى، سه رساله از ثابت‏بن قره، جوامع علم النجوم فرغانى، زيج جيهانى و كتابها و رسائل متعدد ديگر از دانشمندان اسلامى چون ماشاءالله منجم و فضل‏بن نوبخت. آثار او در رياضيات شامل: كتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار بنى موسى، اعمال الهندسه (از مؤلفى نامعلوم) و شروحى بر آثار اقليدسى از دانشمندان اسلامى. (44)
كار او در طب، گذشته از آثار متعدد يونانى، آثار ارزنده‏اى از طب اسلامى را شامل مى‏شد نظير مجموعه آثار زكرياى رازى (الحاوى طب المنصورى، ما يحضره الطبيب، اوجاع المفاصل)، كتاب التصريف (جراحى) ابوالقاسم زهراوى، القانون ابن‏سينا و آثارى در داروشناسى از الكندى، ابن وافد، ابن سرابيون و ابن ماسويه. (45)
آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر كتاب ارسطو، و احصاءالعلوم او، چهار اثر از الكندى و كتاب حنين‏بن اسحق بود. اهميت كار او در فلسفه بيشتر در ترجمه آثار يونانى و ارسطويى از عربى به لاتينى بود.
او همچنين كتابهايى از الكندى، ثابت‏بن قره و ابن هيثم در زمينه فيزيك و كتابهايى از جابربن حيان و زكرياى رازى در زمينه كيميا و شيمى ترجمه كرد. (46) اثر شگرفى كه فعاليت گسترده گرهارد در نهضت علمى اروپا گذاشت‏به وسيله هيچ يك از مترجمان همعصر او و مترجمان سده‏هاى بعدى پديد نيامد و تجديد نشد. فعاليت او از جهت گستردگى همانند كار كنستانتين افريقى در مكتب سيسيل بود.
- ماركوس طليطلى :(Marc of Toledo) پزشك و اسقف اعظم شهر طليطله از ديگر مترجمان اسپانيايى بود كه آثار چندى داشت. در اين جا بايد به مترجمان يهودى اسپانيا نيز اشاره‏اى بكنيم كه نقش مهمى در ترجمه علوم اسلامى داشتند. از مشهورترين آنان ابراهيم‏بن عزرا و ابراهيم‏بن برحيه بودند. ابن‏عزرا (1089-1167م) در طليطله زاده شد. از آثار او كه از عربى به عبرى ترجمه كرد دو رساله در احكام نجوم تاليف ماشاءالله منجم و شرح بيرونى بر زيج‏خوارزمى مى‏باشد كه در كتاب اخير تنها از طريق همين ترجمه در اروپا شناخته شد. (47)
ابراهيم‏بن برحيه رياضيدان و فيلسوف اسپانيايى بود كه در 1138 م درگذشت. او با ساير مترجمان اسپانيا همكارى مى‏كرد. از برجسته‏ترين مترجمان يهودى اسپانيا خانواده طبون بودند كه در نيمه دوم قرن دوازدهم مى‏زيستند يهودا ابن طبون (1120-1190 م) آثار زيادى را به عبرى ترجمه كرد: پسر او سموئيل نيز بسيارى از كتابهاى ابن‏ميمون و چند اثر از ابن رشد را ترجمه كرد اما مهمترين فرد اين خاندان موسى پسر سموئيل (1240-1283 م) بود كه ترجمه‏هاى او مشتمل بر 30 اثر بود كه بخش مهم آن شروح ابن رشد بر آثار يونانى و چند اثر از جابربن افلح و البطروجى و قانون ابن‏سينا و اشارات او و زادالمسافرين ابن جزار و كتاب پادزهر رازى بود. (48)

2 - حوزه سيسيل
 

روند فتح جزيره سيسيل كه با تنگه باريك مسينا از ايتاليا جدا شده است از سال 212 هجرى در زمان خلافت مامون عباسى به وسيله زيادة‏الله اغلبى حاكم افريقيه آغاز شد. اغلبيان (×2) بر شهرهاى بزرگى چون پالرمو و سيراكوز دست‏يافتند. آنان بر تمام جزيره استيلا نيافتند. با روى كار آمدن فاطميان (909-1171 م) در شمال افريقا و انقراض اغلبيان، جزيره سيسيل نيز زير نفوذ آنها درآمد. از سال 340 ه. خاندان مشهور عربى كلبيان (950-1050 م) كه اظهار تشيع مى‏كردند از جانب فاطميان بر سيسيل حكمرانى مى‏كردند. مسلمانان تا قرن پنجم هجرى بر سيسيل استيلا داشتند. از اوايل اين قرن حملات نورمانديها از ايتاليا به اين جزيره آغاز شد و در طى مدت 30 سال اين جزيره به تصرف نورمانها درآمد و حكومت اسلامى سيسيل برچيده شد. فتح كامل اين جزيره در سال‏483 ه / 1091 م با تصرف آخرين شهر مسلمانان به وسيله راجر اول صورت گرفت. (50)
تصرف سيسيل به دست مسلمانان فتح بابى براى حملات آنان به جنوب اروپا بود. سواحل ايتاليا كه نزديك‏ترين نقطه به سيسيل بود طبعا ابتدا مورد هجوم مسلمانان واقع شد. اين حملات پس از تصرف يك سوم جزيره سيسيل آغاز شد. مسلمانان غالبا در سواحل ايتاليا پادگانهايى داشتند، اگر چه اين پادگانهاى نظامى دوام زيادى نداشت ليكن حضور دايمى مسلمانان در جنوب ايتاليا اجتناب‏ناپذير بود. (51)
جزيره سيسيل در طى حكومت اسلامى يكى از مراكز تمدن و فرهنگ اسلام بود كه زير تاثير مراكز مذكور در شمال افريقا بود و دانشمندانى برجسته در زمينه علوم اسلامى در آن جا ظهور كردند كه آثارى ارزشمند پديد آوردند.
پس از استيلاى نورمانها فرهنگ اسلامى تا مدتى در اين جزيره بروز و ظهور داشت. مسالمت‏جويى حاكمان نرمان در سيسيل مهمترين عامل در اين زمينه بود. با حمايت اين پادشاهان كه خود از حاميان علم بودند بخش بزرگى از مردم مسلمان باقى ماندند. از جمله اين پادشاهان روجر دوم Roger II (1130-1154 م) بود كه رفتار او با ادريسى جغرافيدان مسلمان معروف است. اين شرايط براى گسترش تمدن در عصر فردريك دوم Fredrik II (1194-1250م) ادامه يافت. او علاوه بر دانشمندان مسيحى، متفكران مسلمان را در كنار خود گرد آورد. اين مراعات و مماشات در عهد مانفرد جانشين او هم ادامه يافت. بدين‏ترتيب در طى سالها فرهنگ اسلامى و عربى در اين جزيره رايج‏بود. (52) و بزودى اين جزيره از حوزه‏هاى فعال ترجمه علوم اسلامى شد.
در حقيقت جريان بسيار فعال ترجمه آثار اسلامى نخست از اين نقطه آغاز شد و عده‏اى از مترجمان لاتينى ظهور كردند. حوزه ترجمه سيسيل منحصر به اين جزيره نبود بلكه در حد فراترى شبه جزيره ايتاليا را نيز شامل مى‏شد كه در قرون دوازده و سيزده ميلادى، از مراكز تمدن و فرهنگ اروپا بود كه از مهمترين مراكز علمى آن مدرسه طب سالرنو بود اين مدرسه از مراكز اصلى انتقال و ترجمه علوم اسلامى در اروپا بود. آغاز تاسيس اين مدرسه معلوم نيست ولى در قرن دهم و يازدهم م مركز اصلى طب و مهمترين مركز درمانى در اروپا بود و نخستين مركز علمى غيردينى بود كه در اروپا تاسيس شد. آثار پزشكى اين مدرسه در ابتداى قرن يازدهم ظهور كرد و در واقع گسترش و توسعه علوم پزشكى در اين مدرسه مرهون علوم اسلامى و كار مترجمان لاتينى بود; حتى فعاليت اين مدرسه در سده دوازدهم كه عصر طلايى آن بود با مراكز علوم اسلامى قابل مقايسه نبود به هر حال مدرسه طب سالرنو كاملا به تمدن اسلامى تعلق داشت‏حتى برخى تاسيس آن و بنيانگذاران آن را به دانشمندان اسلامى نسبت داده‏اند. (53) در هر صورت اين مركز نقش اساسى در ترجمه و انتقال علوم اسلامى به اروپا داشت و در واقع بايد اين مركز را دومين دارالترجمه علوم اسلامى در اروپا دانست (اولين آن شهر طليطله بود) در اين جا به چند تن از مترجمان بزرگ اين مدرسه و حوزه سيسيل اشاره مى‏شود.
- كنستانتين :(Constantine) (قسطنطين) افريقى او در تونس (شمال افريقا) به دنيا آمد. مسيحى (يا مسلمان مسيحى شده) بود كه تحصيلاتش را در شمال افريقا آغاز كرد. سپس سفرهايى در سرزمينهاى اسلامى آغاز كرد و در بغداد و شيزر (شهرى در سوريه) حلب با ابن‏بطلان طبيب ديدار كرد. او در چهل سالگى بعنوان داروفروش به سيسيل رفت و از آن جا به سالرنو سفر كرد و چون عقب‏ماندگى پزشكى اروپا را ديد به فكر آموختن طب افتاد. او در مصر به تحصيل پرداخت و پس از مدتى با كتابهاى بسيار به سالرنو بازگشت. در سالرنو همه همت‏خود را بر ترجمه متون عربى قرار داد. وى در سال‏1087 م درگذشت. (54)
ترجمه‏هاى فراوان او از عربى به عبرى تحولى عظيم در پزشكى اروپا پديد آورد. به نظر مى‏رسد او به زبان لاتينى چندان آشنايى نداشت و در تصحيح متون از شاگردش اوتو بهره مى‏گرفت. مهمترين آثار ترجمه‏اى او عبارتند از: بخش بزرگى از كتاب الملكى نوشته على‏بن عباس اهوازى (مجوسى)، كتاب زادالمسافر ابن جزار رساله چشم پزشكى از حنين‏بن اسحق و رسالات متعددى از اسحق اسرائيلى. همچنين كتاب كامل الصناعة على‏بن عباس كه به لاتينى به نام Liber Regius شهرت يافت. ترجمه كتاب الملكى گشايشى در طب اروپايى بود. ظاهرا اين نخستين شرح واضع علم طب عمومى بود. ترجمه رساله‏هاى مختلف و كتب بسيارى از آثار يونانيان و دانشمندان اسلامى نيز بدو منسوب است كه تعداد دقيق آثار ترجمه‏اى او معلوم نيست. (55)
پيشتر تصور مى‏شد كه در بين آثار كنستانتين نسخه‏هايى هم متعلق به خود اوست در صورتى كه اين موضوع حقيقت ندارد. منشا اين مطلب آن بود كه او بيشتر نوشته‏هاى خود را بدون ذكر اين كه آنها ترجمه كتابهاى ديگران است ارائه كرده است. او تمام نامهاى عربى و آنچه كه احتمال داشت هويت كار او را مشخص كند از متن كتابها حذف مى‏كرد و يا اين كه نام خودش را به جاى آن مى‏نوشت. او فقط برخى از نوشته‏هاى بقراط و جالينوس را كه ترجمه آنها در كتابهاى حنين‏بن اسحاق بود به نام خود ثبت نكرد. (56)
اين مساله زمانى آشكار شد كه اصل عربى كتابهاى مذكور پيدا شد. استفان لهباروى و ديمتريوس سيسيلى اولين كسانى بودند كه به اين موضوع كه او كتاب شفاء العيون حنين‏بن اسحق را به نام Deoclis و كتاب زادالمسافر ابن جزار را به نام Vitigum به خود نسبت داده بود پى بردند. پس از چندى معلوم شد كه او كتاب دستور غذا و داروشناسى و ترجمه اثرى از اسحق يورانيوس را نيز به خود نسبت داده است و كتاب جراحى او ترجمه كتاب على‏بن عباس و كتاب شيمى او متعلق به زكرياى رازى است. (57)
- آدلارد باثى :(Adelard of Bath) تاريخ دقيق تولد او معلوم نيست و احتمالا در 1070 م بوده است. او مدنى در نرماندى و كرانه‏هاى لوار (فرانسه) زندگى كرد در بين سالهاى 1104-1107 م به سوى سالرنو عزيمت كرد و در پى آن اقامتى هم در سيسيل داشت. به اين طريق او به مترجمان حوزه سيسيل مربوط است. او سپس به مشرق سفر كرد و مدتى در انطاكيه و بعد طرسوس اقامت گزيد. آثارى به لاتينى نوشت. اما مهمترين كار وى آثارى است كه از عربى ترجمه كرده است. مهمترين كارهاى او در رياضيات بود; از جمله اين آثار ترجمه زيج‏خوارزمى به تصحيح مسلمه مجريطى است كه شامل جداول جيبها و سينوسهاست و از اين طريق مثلثات اسلامى به اروپا راه يافت. ديگر كتاب مقدمات حساب خوارزمى بود و همچنين پانزده مقاله اصول اقليدسى از عربى كه قديم‏ترين ترجمه اين اثر است. يكى از آخرين آثار او ترجمه رساله‏اى است در باب اسطرلاب. (58)
- استفان انطاكى (استفانودى پيزا) :(Stephan of Antioch) او در پيزا به دنيا آمد و در سالرنو به تحصيل پرداخت. در حدود 1120 م به انظاكيه رفت. پزشك ايتاليايى و از مترجمان عربى به لاتينى بود. در حدود 1120 م ترجمه كامل كتاب الملكى على‏بن عباس اهوازى را به اتمام رسانيد كه قسمتهايى از آن توسط كنستانتين ترجمه شده بود. اهميت كار او افزودن واژه‏نامه‏اى به انتهاى كتاب بود.او همچنين نسخه‏اى از كتاب المامونى فى الطب را ترجمه كرد. آثار ترجمه شده او از متون يونانى و كهن از عربى به لاتين بسيار بود. (59)
در حوزه سيسيل مترجمان بسيار ديگرى به كار ترجمه آثار عربى اسلامى مشغول بودند كه اهميت كار آنان از افراد مذكور كمتر بود. گذشته از ترجمه متون علمى، انتقال شفاهى مباحث علمى در غالب مطالب درسى و جلسات آموزشى با گسترش بسيار انجام مى‏شد. آنچه در اين جا در باب نهضت ترجمه متون بيان شد تنها مربوط به فعاليت اين نهضت در قرن دوازدهم ميلادى است كه دوره اوج و شكوفايى آن بوده است. اين نهضت كم و بيش تا قرن شانزدهم ادامه يافت كه در طى آن آثار فلسفى اسلامى نيز ترجمه شد. با ظهور صنعت چاپ از قرن پانزدهم به بعد كتابهاى ترجمه شده بارها چاپ و منتشر شد و برخى از آنها به صورت كتابهاى درسى در دانشگاههاى اروپا تدريس مى‏شد. كتاب القانون ابن‏سينا نخستين اثرى بود كه در قرن پانزدهم چاپ شد و پس از آن تا قرن هفدهم چندين بار تجديد چاپ شد.
بدين‏ترتيب اصول و مبانى علوم جديد از رهگذر تمدن اسلامى دوباره به اروپا راه يافت و اساس مطالعات علمى دانشمندان غربى گرديد و نهضت علمى و رنسانس فكرى اروپا تحت تاثير اين تمدن و بهره‏گيرى از علوم اسلامى و عربى پديد آمد. با نگاهى كوتاه به زمينه فعاليتهاى مترجمان براحتى مى‏توان دريافت كه تمدن اسلامى فقط نقش واسطه و انتقال‏دهنده علوم گذشته به حال را نداشت‏بلكه از سهم بزرگى در پيشبرد علوم و مطالعات و تحقيقات علمى برخوردار بوده در ميان آثار ترجمه شده از عربى - چنانچه بتفصيل بيان شد - شرحها و تفصيلها و تهذيبهاى فراوانى بر آثار علمى گذشتگان وجود داشت كه حاكى از اين است كه دانشمندان مسلمان به نقد و بررسى اين آثار پرداخته بودند. آنان بسيارى از تاليفات يونانيان در باب هيئت و نجوم را رد و تصحيح كردند و اساس هيئت‏بطلميوسى را متزلزل ساختند. و اين نتيجه چند قرن تحقيق و مطالعه مسلمانان بود كه در طى نهضت ترجمه به اروپا انتقال يافت. اينها جداى از آثار اصيل علمى و پژوهشى دانشمندان اسلامى بود كه به دست اروپاييان رسيد. اروپا با دستيابى به اين ذخاير ارزشمند فعاليت‏خود را آغاز كرد; اما بزودى سرچشمه آن را كه مرهونش بود به دست فراموشى سپرد گويا هيچ گاه وجود نداشته است و هنوز چند قرنى از آغاز نهضت ترجمه نگذشته بود كه اروپا يكه‏تاز ميدان علم و دانش گرديد و آنچه در ميانه، اين امر را تشديد مى‏كرد آغاز انحطاط علمى و فرهنگى مسلمانان بود.
همزمان با گسترش فعاليتهاى اروپا، نشانه‏هاى انحطاط فرهنگى زير تاثير عوامل گوناگون چندگانه در جامعه اسلامى آشكار شد و همگام با توسعه روزافزون اروپا، گسترش و شيوع يافت‏به طورى كه در اندك زمانى زمينه را براى رقيبان جديد خويش خالى گذاشت.

پي‌نوشت ها :
 

1- هونكه، زايگرد، فرهنگ اسلام در اروپا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ج‏2، ص‏36.
1×- جامعه يهوديان كه بخش بزرگى از جمعيت اسپانيا را تشكيل مى‏دادند هميشه تحت تعقيب و اذيت و آزار سلاطين ويزيگوت و فشار و سختگيرى كشيشان و نيز اشراف بودند. شورشهاى آنان كه در اثر مظالم و فشارهاى طاقت‏فرسا برپا شد بشدت سركوب گرديد و تمام املاك و مستغلات آنان مصادره شد و كسانى كه از قتل عام جان سالم به در بردند محكوم به بردگى شدند. با فتح اسپانيا به دست مسلمانان، گرفتارى يهوديان كاهش يافت. آنان در پناه تسامح و تساهل مسلمانان به امنيت و آسايش رسيدند و همانند ديگر ذميان به زندگى عادى خويش پرداختند حتى عده‏اى از آنان به دربار اميران مسلمان راه يافتند و به مشاغل دولتى دست‏يافتند. عده بسيارى نيز به علوم روى آوردند و در مكاتب علمى اسلامى به تحصيل پرداختند. دانشمندان بزرگى از آنان ظهور كردند كه آثار آنان در زمره آثار اسلامى قرار گرفت زيرا اكثرا به زبان عربى نوشته مى‏شد. از برجسته‏ترين اين افراد مى‏توان به بحية‏بن يوسف، موسى‏بن عزرا غرناطى، يهوداى لاوى و ابراهيم‏بن عزرا Abenar اشاره كرد اما سرآمد همه آنان موسى‏بن ميمون قرطبى بود كه در قرن هفتم ه مى‏زيست. آثار او در پزشكى مشتمل بر 10 اثر است كه همگى به زبان عربى است و آثار فراوان ديگرى در فلسفه دارد. وضعيت‏يهوديان تا پايان حكومت اسلامى در اسپانيا چنين بود ولى با روى كار آمدن دولت كاتوليكى اسپانيا وضعيت آنان به وضعيت پيش از اسلام بازگشت. درباره وضعيت جامعه يهود اسپانيا علاوه بر كتابهايى كه در تاريخ اسپانيا نوشته شده مى‏توان به آثار زير مراجعه كرد: S. Baron:Economical And Social History of The Jews, 1958; Goitein:Jews and Arabs 1955; .Stillmann:Jews of Arab Lands, 1980; B. Lewis:The Jews in Islam, 1980.
2- توين بى، تاريخ تمدن، ترجمه يعقوب آژند، تهران، انتشارات مولى، ص‏388.
2×-حاكمان محلى مغرب مستقر در شهرقيروان كه در قرن سوم هجرى بر اين مناطق حكومت داشتند.
3- گيبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگيس شادمان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ج‏2، ص‏856.
4- رك: همان، ص‏820; فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏30.
5- رك: سعيد، ادوارد، شرق‏شناسى، ترجمه عبدالرحيم آگاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371، ص‏102.
6- همان، ص‏129.
7- Surdel, Bernard, Islamic Survey in Middle Century, London, 1940, p. 97.
8- فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص 42 و49.
9- همان، ج‏1، ص‏59.
10- شهرى در شمال غربى اسپانياست كه مقبره يعقوب مرسل در آن جا واقع است.
11- سارتون، جرج، مقدمه‏اى بر تاريخ علوم، (Introduction to The History of Science) ترجمه صدرى افشارى، تهران، وزارت علوم و آموزش عالى،1357، ج‏2، ص‏1044.
12- ابراهيم حسن، حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان، 1362، ص‏480.
13- ابن اثير، عزالدين، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر،1386، ج‏10، ص‏142 و 234.
14- عزيز احمد، تاريخ سيسيل، ترجمه لطفى و ياحقى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362، ص‏81.
15- روسو، پى‏ير، تاريخ علم، ترجمه حسن صفارى، تهران، اميركبير، 1344، ص‏127; دامپى‏ير، تاريخ علم، ترجمه آذرنك، تهران، انتشارات سمت، 1371، ص‏107.
16- تاريخ علم، ص‏107.
17- رك: مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1168.
18- رك: همان، در شرح حال ابراهيم برحيه، ابن ميمون، ابراهيم‏بن عزرا و...
19- ميه لى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ,(La Science Arabe) ترجمه اسدالله آزاد، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ص‏484.
20- مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1094.
21- همان، ص‏1094.
22- فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏187.
23- همان.
24- مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1095.
25- همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏187.
26- همان، ص‏1244.
27- همان،1183.
28- رك: همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏1، ص‏188.
29- همان، ج‏2، ص‏1161.
30- همان، 1190 و 1300.
31- همان، ص‏1456.
32- عنان، محمد عبدالله، تاريخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمه آيتى، تهران، انتشارات كيهان، چاپ اول،1366، ج‏1، ص‏148.
33- علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص‏508.
34- همان.
35- كامل حسين، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبيه، الهيئة المصريه العامة لكتاب،1987، ص‏265.
36- مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1248.
37- علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص‏513.
38- همان; مقدمه‏اى بر تاريخ علوم، ج‏2، ص‏1165.
39- همان ص‏514; مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ص‏1253.
40- همان، ج‏2، ص‏1253.
41- همان، 1251; علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ص‏514.
42- رك: علوم اسلامى و نقش آن...، ص‏512.
43- مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1252.
44- همان، ص‏1463.
45- همان، ص‏1464.
46- همان، ص‏1465.
47- همان، ص‏1265.
48- رك: علوم اسلامى و نقش آن...، ص‏518.
49- تاريخ سياسى اسلام، ج‏2، ص‏192.
50- تاريخ سيسيل، ص‏88.
51- همان، ص‏20-30.
52- همان، ص‏124; علوم اسلامى و نقش آن...، ص‏492.
53- رك: فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏480.
54- علوم اسلامى و نقش آن...، ص‏485.
55- همان; اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبيه، ص‏263.
56- همان; فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏160.
57- فرهنگ اسلام در اروپا، ج‏2، ص‏160.
58- مقدمه‏اى بر تاريخ علم، ج‏2، ص‏1244.
59- همان، ص‏1320.

ارسال توسط کاربر : sm1372